کد مطلب:68695 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:197

قیس بن سعد: بعد از غدیر هیچ حجتی برایم نمانده











.

در زمان ابوبكر، خالد بن ولید با لشكری به بهانه ی جنگ با مرتدین و برای محكم كردن پایه های سقیفه عازم طائف شد و از آنجا به سوی جده آمد. در كنار چشمه ای بنام «رویه» امیرالمؤمنین علیه السلام همراه مقداد و عمار و ابوذر و زبیر و دو جوان دیگر با لشكر خالد مصادف شدند.

خالد با حركاتی نامناسب و سخنانی نامربوط خواست كثرت جمعیت خود را در برابر امیرالمؤمنین علیه السلام به نمایش گذارد. حضرت شانه های او را گرفت و از اسب به زیر آورد و او را كشان كشان تا آسیابی قدیمی كه در آنجا بود برد و آهن وسط آسیاب را با معجزه نرم كرد و بر گردن خالد پیچید و طوق گردن او ساخت.

خالد با چنین وضعی نزد ابوبكر بازگشت و چاره جویی بسیاری كردند ولی نتوانستند حلقه ی آهنین را از گردن او باز كنند. این بود كه متوسل به بازوان قوی قیس شدند كه قوی ترین مرد مدینه به شمار می آمد. قیس قسم یاد كرد كه قادر بر باز كردن آن نیست. در اینجا ابوبكر به قیس گفت: «تو نمی خواهی كاری انجام دهی كه امامت و حبیبت ابوالحسن از تو عیب بگیرد»! قیس در پاسخ او چنین گفت:

بخدا قسم اگر دست من با تو بیعت كرده ولی قلب و زبانم با تو بیعت نكرده است. بعد از روز غدیر هیچ حجتی درباره ی علی علیه السلام برای من باقی نمانده است، و بیعت من با تو مانند كسی است كه تافته های خود را پس از محكم شدن رشته كند. این كه گفتی: «علی امام من است»، من امامت او را انكار نمی كنم و از ولایت او اعراض نمی نمایم. چگونه پیمان شكنی كنم در حالیكه درباره ی امامت و ولایت او عهدی با خدا بسته ام كه درباره ی آن از من سؤال خواهد كرد؟!...

تو با غصب ولایت او برای خود و نشستن در جای او و نامیدن خود به نام او مرتكب جرمی عظیم شده ای... و اما اینكه مرا سرزنش كردی كه او مولای من است، بخدا قسم او هم مولای من و هم مولای تو و هم مولای همه ی مؤمنین است! آه! آه! ای كاش پافشاری می كردم و قدرتی داشتم تا تو را مانند منجنیق به دور دستها پرتاب می كردم!

[صفحه 89]



صفحه 89.





    1. بحار الانوار: ج 29 ص 168-166.